کم کم داشتم مقدمه چینی میکردم که بهش بگم سرطان داره و شش ماه دیگه بیشتر زنده نیست

آخه قبل از همه این ماجرا ها خودم با دکترش صحبت کرده بودم

کوله پشتیم رو در آوردم که شاید نفسم سبک تر بشه ولی قبل از اینکه هر فکری بکنم یا حرفی برای گفتن آماده کنم

تک تیرانداز مغزش رو ریخت تو صورتم.


مشخصات

آخرین جستجو ها