برای یک قصه خوب هر پایانی غم انگیز است،برای یک قصه بد پایانی وجود ندارد.

من یک غریبه هستم،هر جا کوهستانی باشد سرزمین من است،هرجا غریبه دیگری را ببینم با او هم لهجه میشوم.

اصالتی دارم به بُلندای تاریخِ خراسان و کرمان اما هنوز هم مردمانِ سرزمین نور را پیدا نکرده ام.

به تجربه فهمیدم که چرا همه اساتیدِ من به من آموختند که عشق به انسان ها بی معنیست.

ما غریبه ها نه از مرگ کسی غمگین میشویم نه از تولد کسی خوشحال،جهان ما خاکستری و بیمعنی است.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید ما غریبه ها تنها مردمانی هستیم که از هر کُجای دنیا بلند شویم همه غریبه های دیگر زبانمان را میفهمند اما مشکل اینجاست که فقط غریبه ها زبان همدیگر را میفهمند.

ما غریبه ها از آن قصه هایی هستیم که میشود گفت یک قصه بد است.

 


مشخصات

آخرین جستجو ها